من و تنهایی و باد

در امد شد یک دیدار و سفر

ما یکدیگر را در، های های گریه گم کردیم

انگار که سالها از هم دوریم

انگار که نیستیم

در امد شد یه عشق

همه درها را بستیم

که بمانیم که دوست بداریم

اما... حالا تنهایی می رویم

******

دریا، با ابی ارام اش

ایا همه غمها را خواهد شست؟

و سفر، یاد تو را در من خواهد کُشت؟

******

تنهایی ام را باد

مثل خوشه های گندم

تکان خواهد داد

و من به زمین خواهم ریخت

اما سبز نخواهم شد

چون عشق

این پرنده کوچک خوشبختی

دیگر رام دست های من و تو نیست

*****

به اندازه همه غروبها دلگیرم

و به اندازه طعم تنهایی، تلخ

برویم

برویم که در اخرین لحظه دیدار

هیچ چیز شیرین نیست...!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد