زمزمه کن..

زمزمه کن..


من زمزمه هایت را دوست دارم.

زمزمه کن چهره ات را به خاطر می آورم

  در آن هنگام که می خندی.


بخند، من خنده هایت را خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم  .


زندگی زیباست آن هنگام که دستان توست سایه بان تنهایی من  .


من دستهایت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم


سرت را بر شانه هایم می گذاری و  با من سخن می گویی 


و این خیالی است که از ذهنم می گذرد و

من شانه هایت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم

 
کوه با تمام عظمتش یارای مقابله با گامهای مصمم من نیست 


وقتی بخواهم خاطرات را دربین شقایقهای آن بیابم


من یادت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم


آسمانها هم کوچکند وقتی در فضای سیال نگاهت گم می شوند


من نگاهت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم


من حتی گریه ات رادوست دارم


آن هنگامیکه اشکها زگونه هایت برگیرنده آغوش من باشد 


ولی من هنگامه رفتنت را دوست ندارم .


وقتی می روی به جاده أی که تو را می برد،

 حتی به سنگهائیکه پیش پایت قرار  می گیرند حسودی می کنم


وقتی می روی حس می کنم رهگذر قصه هایم خواهم ماند


ومن حتی رهگذر کوی تو بودن را

خیلی خیلی خیلی دوست دارم


وقتی در کنارم هستی مهر بر من می بارد 


من حضورت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم


و چه زیباست گردش در هوائیکه وجود تو آنرا

 عطر آگین کرده باشد

 
من بوی پیراهنت را خیلی خیلی دوست دارم


آن شاخه گلی را که تو به من هدیه کنی می بوسم .

  و 
اگرتو نخوانی من آواز چکاوک را نمی خواهم 


من جاده های سرسبز وزیبا را نمی خواهم  اگر تو نباشی


من همان جاده تب دار کویری را می خواهم

اگر مرا به تو برساند


من رنجی را که در راه دیدار تو باشد دوست دارم


چرا که من تو را دوست دارم.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا حقی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.pendarsoft.blogsky.com

سلام لطف می کنین لینک وبلاگ منو تو وبلاگتون بذارین www.pendarsoft.blogsky.com
به نام پندارسافت

ممنون می شوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد