برای تو که نامردترینی

برای تو می نویسم برا تو که نامردترینی

برا تو که با دروغات فریبم دادی

تویی که هیچ وقت نمی بخشمت

امروز تو زندگیم تو رو خط زدم با خودکار مشکی

حسابی سیات کردم سیاه سیاه که تو همه تاریکیا گم شی

و دیگه هیچ وقت نتونی یه گوشه قلبم چشمک بزنی

دیگه برا همیشه بیرونت کردم

می خوام بدونی که دیگه هیچ وقت شبام با یاد تو صبح نمیشه

دیگه هیچ وقت تو خوابای من جایی نداری

و دیگه قلبی برات نمی تپه

امروز به آخر قصه رسیدم

فصل پایانی قصمون با نامردی تو تموم شد

ولی تموم شد

می خوام فصل دیگه ای از زندگیم رو شروع کنم

یه قصه تازه

قصه ای که توش یه مرد می تونه باشه نه نامرد

و شبا و روزام برای کسی بگذره که اشکمو در نیاره

نه کسی که لیاقت اشکامو نداشته باشه

آخرین حرفم اینه که خیلی نامرد بودی خیلی