ELEGANT_IRANIAN@YAHOOGROUPS

چشمان خسته ام در ظلمت سکوت

 در ازدحام اشک ، در تلخی دروغ ، در انزوای عشق  ،

در پاکی غروب ، در سردی زوال ، در سرخی قلوب ،

و در سبزی بهار در انتظار توست


آری !


دراین زمان در بهت لحظه ها تنها ز انزوا ،

دلخسته از سکوت، در انتظار تو

 آرام و بی صدا بنشسته ام.

 کنون آیا رهایی هست زین انتظار سخت ؟


تا کی جفا کشم ؟

 حتی ز سایه ها، این سایه های درد


این دردها که در جانم نشسته اند .

 حتی هوا و خاک ،باران و باد و رود هر جا رسیده اند

 روح و تن مرا آزرده کرده اند .

 در انتظارتم پاییز هم گذشت


برگرد با بهار


چشمم به راه توست .


ای غربت خیال


جانم به لب رسید


پس کی تو می رسی ؟

ای نرگس خموش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد