هزار بار آسمان را قسم دادم که دیگر به چشمان گریان من نگاه نکند.

من از حقیقت بی پایان از تصویری بی نشان،از عشق یک آهو می ترسم

 من از روزگار سنگدل از بایدها و نبایدها می ترسم،

می ترسم از آغاز هر سرنوشت و از طلوع هر زیبایی. من از روح سرگردان زندگی،

از گریزان بودن یاران می ترسم،

از صدای پای رهگذران می ترسم.

از آنچه هستیم و هست می ترسم از جاده بی انتهایی که عاقبت مرا آواره خود خواهد ساخت می ترسم.

از لحظه ها و ساعتهایی که مرا نیز همانند خودشان بی عاطفه کرد .

می ترسم از خود فراموشی دلهای پاک. می ترسم               

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد