سکوت

یک نیمکت کنار خیابان، دوتا سکوت...
این زندگی کشیده به این جا چرا؟ سکوت

من را نگاه کن به تو هم فکر میکنم
پس فکر میکند به خودش بی صدا سکوت

این ماجرای تلخ خیابان و عشق هاست
یک روز سرد توی خیابان دو تا سکوت

هر یک شبیه آن یکی آبی ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء این رنگ ها سکوت ـ

در هم قدم زدند و به هم فکر!  فکر!  فکر!
آخر رقم زدند سر آغاز را: سکوت!
یک ماه بعد: هردو به هم خو گرفته اند

چون کودکی به مادر و چون کوه؛ با سکوت
شش ماه بعد روی پل عابری بلند
ـ من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت

در روز های بعد یکی فکر میکند:
ـ عشق اشتباه بوده وگر نه چرا سکوت؟

یکسال بعد: ما به هم اصلا نمی خوریم
یک نیمکت کنار خیابان دوتا سکوت

 

HydroForum® Group

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کیوان سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.sevdakeyvan.blogfa.com

سلام به شما
خوبین
منم سکوت رو دوست دارم
البته تا حدی خوبه
بعضی جاها باید شلوغ باشه
شعر قشنگی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد